بماند برای روزهایی که مادر میشوم...
از شغلم استعفا دادم
اما چیزی از ارزش من کم نشد
چون هویت من تنها توی اون شغل خلاصه نمیشد و من، وظایف ارزشمند دیگه ای هم دارم...
دارم فکر میکنم اینکه تغییر رشته دادم و از اول نرفتم انسانی هم حتی برام خوب بوده! این دانشی که از زیست های دبیرستان از فیزیک از شیمی و از ریاضی عزیز بدست آوردم با نمرات خوب، توی زندگیم موثره.
علاقم به «زیست» شد جرقه ی ادامه مطالعاتم و خوبیش اینه که وقتی یه مقاله پزشکی میخونم یه سری اصطلاحات متداول رو میفهمم واقعا.
تمرکز زیادم روی ریاضی، فهم من رو در منطق افزایش داد و تونستم به نسبت بچه های انسانی خیلی موفق تر منطق و فلسفه رو هضم کنم.... اصلا ریاضی ذهن رو باز میکنه.
و فیزیک و شیمی هم به نوبه خودشون، توی فهم جهان هستی کمکم کردن...
هر کدوم از درس ها و کتاب های کوچولوی انسانی، عربی اش، ادبیاتش، اقتصاد و جامعه شناسی و روان شناسی....
هر کدوم یه بخشی از باورها و نوع نگاه من به زندگی شدن...و پیش زمینه ای برای مطالعه بیشتر
تاریخ و جغرافیا هم....
نمیگم از همه کتابهای درسی راضیم، دارم میگم خوب بود که زندگی من، اینجوری پیش رفت... و راضی ام از اینکه هر دو رشته رو خوندم.
همونطور که حالا راضیم از اینکه بعد از گرفتن کارشناسی عربیم، به اون چیزایی که میخواستم شصت درصد، رسیدم.
فهم قرآن و حدیثیم افزایش پیدا کرده و فهم ادبیم...
میخوام بگم راضی ام، راضی ام که الان بعد خوندن کتابهای عربی و ترجمه متن ها و هم نشینی با شعرای طول تاریخ، رفتم دنبال علاقه ی ذاتی دیگرم....
«مطالعات روانشناسی»
و هر آدمی رو با گذشته و حالش می بینم، تا بهتر «رفتار» کنم و بیشتر درکش کنم...
و دارم فکر میکنم من برای مهم ترین و حساس ترین و ارزشمندترین شغلم
به تمام اینها احتیاج داشتم...
من برای «مادر» شدن
به تمام این مجموعه ی مختلف و پراکنده،
نیازمندم...
و راضی ام
از تمام راه هایی که واردش شدم و غرقش نشدم...
چون از اولش هم هدف گذاری من برای تخصص،
«مادری» بود....
۹۹.۱.۲۲
ان شاالله به زودی😊😍