و عشق یعنی...
شنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۵۴ ب.ظ
شال سبزی را که از تو نشان است
بر شانه میگذارد
و آرام و باوقار
آن گونه که شما حظ ببری
با پای برهنه و مجروح
راه مزار پسر زیبارویت را در پیش بگیرد...
بغضی در گلو دارد و عشقی در دل
آه مادر...
دل تنگم برای عطر ناب حرم ارباب....
آرام جانم...
این سومین دیدار
چقدر شیرین و وصف ناشدنی بود...
و چه ناب است جمله ی زینب تان...
که هر چه سخت تر و تشنه تر و داغ دار تر و متالم تر به حسین برسی
زیباتر است و چه عشقی
چه عشقی
چه عشقی جانانه مثل فدای شما شدن است مادر...س
ای به قربان خاک قدم های والاترین مادر هستی...زهرای خدا...
می شود باری
شب جمعه
نگاهم کنی
و به محضر خویش
بخوانی ام؟
ای مادر حسین...
۹۵/۰۹/۱۳