گر نگاهی به ما کند زهرا...

بسم الله النور...
سلام
اینجا خلوت دل من است، با مادر (س)

کلماتی که بین‌مان رد و بدل می شود را «روزی» خودم و شما می‌دانم.
اگر بهره ای از اینجا بردید نوش روحتان
اگر هم نبردید، لطفا دعایمان کنید.

حیاط خلوت

دوشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۳۱ ق.ظ

محرمانه

هر وقت دلم میخواد بزنم زیر میز و بگم خداروشکر مجردم هنوز
چقدر سخته و اصلا ولش کن به زندگی خودت برس و اینها

تلفن زنگ میخوره...
صبح سحر بهم پیام داد، که بالاخره کی اجازه میدیم دوست همسرش بیاد؟ قرار بود بعد عاشورا ازم خبر بگیره...
ساعت 11 یکی زنگ زد که اون بنده خدا هم از حدود یک مااه پیش، پیگیر بود...
ساعت 11.10 یه نفر دیگه زنگ زد که فاطمه تو آخرین دیدارمون اصرار کرده بود و هر چی سعی کردم بگم نه نذاشت و درجا مشخصاتم رو برای دوستش فرستاد...

الان من چیکار میتونم بکنم؟
وقتی هیچکدوم شون وارد خونه نشدن و شناختی ندارم چجوری فقط یکی رو راه بدم؟؟
خب هر آدمی یه جنبه های خوبی داره و جنبه های بدی...

هیچکس هم جدی نمی گیرم...

کاش یکی وارد این خونه میشد که میدونستم حداقل دو سه بند از شرایطم رو واقعا پذیرفته...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۷/۰۲

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">