گر نگاهی به ما کند زهرا...

بسم الله النور...
سلام
اینجا خلوت دل من است، با مادر (س)

کلماتی که بین‌مان رد و بدل می شود را «روزی» خودم و شما می‌دانم.
اگر بهره ای از اینجا بردید نوش روحتان
اگر هم نبردید، لطفا دعایمان کنید.

الهی لاتکلنی الی نفسی، طرفة عین ابدا

دوشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۳:۳۱ ب.ظ

سلام مادر جانم...
بهترین همدم و مرهم
که مقامت بلند است
اما برای ما بنده های سیاه سوخته هم
ارزش قائلی...
اصلا گاهی خودت پا پیش میگذاری
و دست دل لجبازم را می‌گیری
می‌کشی تا آغوشت...
و من یکباره غرق نور می‌شوم...
آن لحظه هایی که تنهای تنها میشوم
و دوست دارم هیچکس صدای قلبم را نشنود...

مادر
از شما چه پنهان
دیشب
به اندازه تمام روزهایی که گریه نکرده بودم
آرام شدم.
دیشب
حال همان دختر بچه ی ساده ای را داشتم که هرگاه دلش میگرفت، هیچکس را نمیخواست
می‌رفت توی کمد
زانوهایش را بغل میکرد
و یک دل سیر گریه می‌کرد...

مادر
من هنوز هم
توی روضه های شما
همانطور
زانوهایم را بغل می‌کنم...

مادرجانم
دوای دردهایم را
رو کردن به ارباب می بینم...
اصلا یاد شما زنده ام می‌کند
گرچه هررر بار
باز هم درونم
مقاومت کند
و یاد شما را
بگذارد گزینه ی آخر
(که ننگ بر این انسان نسیان کار)

راستی مادر
ممنونم....
خیلی سبک شدم... :)

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۰۲/۰۹

نظرات  (۱)

۱۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۲۷ فرزند مادرم..س
یکشنبه شب بود
با خودم حرف زدم
با درونی که می‌گفت نمیخوام باور کنم باز هم زهرا مجبور است دوری و فراق را بچشد...
خیلی گریه کردم
شاید چندسال بود که آنطور گریه نکرده بودم، مگر در روضه....
ولی بعدش خیلی بهتر شدم
بهتر شدم که دوشنبه تونستم خیلی آروم و شاد باشم...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">