گر نگاهی به ما کند زهرا...

بسم الله النور...
سلام
اینجا خلوت دل من است، با مادر (س)

کلماتی که بین‌مان رد و بدل می شود را «روزی» خودم و شما می‌دانم.
اگر بهره ای از اینجا بردید نوش روحتان
اگر هم نبردید، لطفا دعایمان کنید.

آغاز یک فراق...

جمعه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۱:۴۱ ب.ظ

دیروز حدود ده تا مطلب نوشتم

ولی نذاشتم اینجا

دیروز صبح همسرم رفت

و تا چهل روز

نمی بینمش...


هیچی نمیگم

هیچی نمیتونم بگم

فقط این روزها به شدت دل نازکم...

*

بهش گفتم

به قولم عمل کردم

جلوی هیچکس گریه نکردم

* این یعنی تو خلوتت گریه کردی؟

_ آره دیگه...

صداش یکم گرفته شد. گفت برا خدا گریه کن.

میدونستم داره قوی ام می‌کنه.

گفتم من هنوز مثل شما انقدر روحم بزرگ نشده...

نمی‌تونم...

*****


بعد ازدواج مون

من میتونم شدت ایثار همسران شهدا رو حس کنم

همسرم هم میگه الان دارم میفهمم اونهایی که زندگی شون رو گذاشتن رفتن، چقدرررر مرد بودن....

****


_ اتفاقی دفتر خاطراتمو ورق زدم، به خودم میگم چقدر خوبه که نوشتم...

* آره خیلی خوبه، این نوشته ها یه روز به درد می‌خوره.


منظورش رو فهمیدم

ولی دوست نداشتم اصلا زیر بار برم.

من نمیخوام از دستش بدم

هیچ وقت....


داره از همه چیزم برام مهمتر میشه.

کلافه میشم از این حرف ها بزنه

ولی خودش میدونه که ته دلم، رضایته

بقول خودش ته دلمو فهمید که باهام ازدواج کرد....

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۸/۰۲/۱۳

نظرات  (۳)

سلام
این آدرستون نباید عمومی بشه؟
میخواستم توی بخش "مطالب خواندنی همسایگان" وبلاگم قرارش بدم و نکته ای در موردش بگم
پاسخ:
سلام
قبل از دنبال کردن شما و یک بزرگوار دیگر کسی نشان اینجا را نداشت
هر کس میخواند، خودش پیدا کرده بود
حالا هم مینویسم و اجازه هم داده ام که مرورگرها این وب را نشان دهند.
فقط برایم هنوز مهم است که تطبیق وبلاگ دیگرم و اینجا را کسی نداند.
مشتاق خواندن نکته ی شما هستم
سلام علیکم
از اونجایی که تصویر پروفایل دو وبلاگتون یکیه طبیعتا شناخته میشید...
لذا نکته ام رو همین جا میگم:
تصویری که از شما داشتم همان بود که از نوشته های وبلاگ قبلی بدست آمده بود...
نوشته های این وبلاگ و مخصوصا همین مطلب نشان از این داره که شما وارد شهر جدیدی در مسیر الیه راجعون شدید...
حقیقتی در وجود شما نهفته بود و شما بدون باز شدن و شکوفا شدن این حقیقت به سمت خدا در حرکت بودید... وقتی این لایه از وجود شما (حب همسر) فعال شد و شکوفا شد فراز و نشیبهای مخصوص خودش را در این سیر خواهید داشت این جمله همسرتون: همسرم هم میگه الان دارم میفهمم اونهایی که زندگی شون رو گذاشتن رفتن، چقدرررر مرد بودن....
 هم نشون میده ایشون هم وارد شهر جدیدی در سیر الیه راجعون شدن...
به مرور در این شهر به اعتدال میرسید... وسعتی که با رسیدن به اعتدال در این شهر بدست می آورید قابل مقایسه با شهر قبلی نیست...
و بدانید از این شهرها در پیش هم دارید...
و چقدر خوبه که خدا این لایه های درون ما رو فعال میکنه 
یکی از حکمتهای تعارف معروف ما ایرانی ها "پیر شی جوون" همینه... یعنی خدا عمری بهتون بده تا لایه های پنهانی درونتون شکوفا بشه و در تمام اون شهرهایی که وارد میشید به اعتدال برسید و عروج ها داشته باشید...
حتی انبیاء هم در این قضیه مستثنی نبودند...
فرزندی مانند اسماعیل (ع) باید داشت تا حضرت ابراهیم (ع) را درک کرد...
فرزندی مانند علی اکبر (ع) باید داشت تا امام حسین علیه سلام را درک کرد...

از خواندن این مطلب برای شما خوشحال شدم...
این ناآرامی ها خیر است و موجب رشد... اگر هشیار باشید...

پاسخ:
سلام
شهر جدیدی در مسیر الیه راجعون
فراز و نشیب های مخصوص خودش...


برداشتم این بود که اگر هشیار باشم، توشه ی خوبی از این شهرهای جدیدی که به روم گشوده میشه در مسیر رسیدن به خدا، دریافت می‌کنم.
همون حرفی که قبلا بود، درست رو از وقایع بگیر تا عبور کنی و متوقف نشی.
ولی گاهی نفس آدمی لجاجت می‌کنه. راه حل رو میدونه ولی نمی‌خواد بپذیره.

اومدم بپرسم اعتدال از کجا میاد؟
دیدم بخش عمده ایش به مرور زمان مربوطه...
و شاید به طرز فکر ما
که بتونه این روند رو سرعت ببخشه.

علت خاصی داره به کار بردن کلمه ی «شهر» ؟
*
تصویر پروفایل رو حذف کردم. متوجه نبودم 
شهر کلمه ای هست که استادمون زیاد استفاده میکنن... منظورشون از کلمه شهر اینه که در اون مرحله در اون شهر قواعد خودش رو داره و باید باهاش آشنا بشیم... هر شهری فرهنگ و آدابی داره... 
بله زمان خیلی موثره...
یه وقتی آقای پناهیان حدیثی رو روی منبر گفتن و میفرمودن بعد چهل سال انقلاب تازه جرات کردم این حدیث رو بگم: خداوند میفرمایند من چیزی به بنده ام نمیدهم مگر اینکه چیزی را از او میگیرم...

با یکی از دوستام در مورد این حدیث صحبت میکردم و نکته قشنگی گفتن:
فرمودن وقتی چیزی (هر چیز، محدود هست) بخوای قاعده و اقتضائش اینه که همه حدود در کنار هم جا نمیشن... یکی بیاد یکی دیگه باید بره... که حکمتی پشتشه... به نطرم اگر خدا در حد خواهی ما این رفتار رو با ما نکنه ، نعمتهاش موجب غفلت ما میشه...
بعد دوستم میگفت: اگر از خدا بی حد بخوایم... خودش رو بخوایم...صاحبان عصمت رو بخوایم... توحید بخوایم... دیگه چیزی رو از ما نمیگیره...
میگه خودت از درون، ازشون عبور کن... من ازت نمیگیرمشون... عبور کن تا عشق خودم رو بهت بچشوونم...
همه چیز رو داشته باش اما رها باش... 

پاسخ:
خیلی برام مفید بود 

دنیا دار تزاحمه...

پس اینکه میگن اگه دنیا رو پس بزنی خودش سمتت میاد همینه علت احتمالا.
دیده ات عبور کرده از محدودیت، بی حد برات پر میشه...

چقدر این جمله آخر سخت و شیرینه.
همه چیزو داشته باش ولی رها باش.

مطلب عشق و اعتدال وبلاگتون هم مفید بود.
*
نیاز ب یک دید معنوی داشتم تا بتونم از این سختی فراق عبور کنم. تا الان حس می‌کردم یه چیز بیهوده است که بوجود اومده و شاید اگر اینجور نبود و فلان جور نبود پیش نمی اومد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">