حریم شخصی
چهارشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۲:۰۱ ق.ظ
مادر سلام
امشب به خیلی ها زنگ زدم
تمام ساعاتی که کلاس بودم و بعدش و لحظه افطار و... تا الان.ذهنم درگیره.
ولی یه وقت هایی به طرز کاملا برنامه ریزی شده ای همه ی آدم ها از دسترسم خارج میشن
که بیام با شما حرف بزنم.
که پشت کنم به دنیا و اهلش
بعد که حالم خوب میشه
یهو همشون زنگ میزنن بهم...
یه روال شده برام این موضوع:)
دیشب به همسرم گفتم هیچوقت بدون اجازه ام دفتر خاطرات هام رو نخونه.
که بتونم همیشه راحت بنویسم.
که یه جایی باشه فقط خودم بخونم.
که یه جایی باشه بی تعارف با خودم درباره همه چیز حرف بزنم.
همه ی فکرهام، همه ی آدم ها و همه ی احساساتم.
گفت باشه.
خیالم راحت شد... :)
۹۸/۰۲/۲۵