راستش چند وقتیه یه کانال دیدم تو ایتا، که نوشته های وبلاگ رضوان بانو رو میذاره.
من در زمان وبلاگ نویسی ایشون پا به عرصه مجازی نداشته بودم و هیچوقتم وبلاگشون رو ندیدم، ولی تعریفشون رو خیلی شنیدم. برای همین تصمیم گرفتم اون کانال رو بخونم.
از چند وقت پیش شروع کردم قسمت قسمت به خوندنش... مثل یه رمانِ خوب... و خیلی خوب جذبش شدم و باهاش ارتباط برقرار کردم
خوبیاش این بود که این خانم، از بد و خوب زندگیش مینوشت. از اینکه تصمیم گرفته بدون توقع از کسی، تغییر رو از خودش شروع کنه، اینکه تمام تلاشهاش، امیدهاش، ناامیدیهاش، توسلهاش، همه چیز رو می نوشت، باعث میشد که خیلی خوب باورش کنم و باهاش همراه بشم.
واقعا یکی از جرقههای زندگی من بود،
قبل عید، من چندتا کار انجام دادم برای اینکه ایام عید که میدونستم ایام امتحانات روحیمه، آماده باشم.
خیلی خوب بود این، حتی یه جایی از ماجراش یه مجموعه سخنرانی معرفی کرده بود و گفته بود کاش زودتر گوش میدادم. رفتم سراغ اون... و باز خود اون چقدر برکت داشت برام! روزی یه صوت میشنیدم و بزرگ میشدم...
حالا الان رسیدم به بخشی که درباره مضرات پرخوری ایشون به احادیثی رسیده و سخت تحت تاثیر قرار گرفته که چرا مراعات نمیکنه. (صداقتش هم خیلی دوست دارم)
بعد من داشتم به خودم دقت میکردم، دیدم که....
من از همون کودکی تا حالا، همیشه کمبود وزن داشتم، یعنی هر چی هم بخورم چاق نمیشم، و گاهی از این ویژگی، خیلی سواستفاده کردم، پرخوریهای زیادی کردم که واقعا بعدش باعث شده نفسم گرفته شه!
درسته که چاق نمیشم ولی خب، به معدهام آسیب رسوندم...
حتما شنیدین اون حدیث رو که از امیرالمومنینه: آذمی هیچ ظرفی را به بدی شکم خود پر نمیکند.
حالا انصافا چند سالی هست که درهم خوری و آب بین غذاخوردن و میوه با غذا خوردن و اینجور عادات غلط رو کنار گذاشتم. ولی هنوزم وقتی یه غذایی رو دوست داشته باشم، به حد مرگ میخورم!
یا مثلا سالاد! چنان منو اسیر خودش کرده که کافیه فقط تو مهمونیها یه سالادی ببینم! دیگه اختیارمو از دست میدم و غذا کم میریزم که بتونم حداقل دو ظرف سالاد بخورم. خونه خودمون که دیگه هیچی! یه کاهو تو خونه باشه کافیه برای اینکه هر روز و هر لحظه برای خودم خرد کنم و لذت دنیا رو ببرم...
حالا نمیگم لذت بردن بدهها... ولی خب واقعا برای سلامتی آدم خوب نیست که خودشو خفه کنه.
اون به کنار، آدم به هر حال از یه جایی باید شروع کنه مدیریت احساساتش رو برعهده بگیره دیگه.
حالا هر جا که بیشتر ضعف داره...
مثلا امروز داشتم فکر میکردم واقعا شاید اینهمه مشکل سوءهاضمه دستگاه گوارش طفلکی من، خب زیر سر همین بدخوری و پرخوریه!
امام علی فرمودن طعام زیاد مخور و سیر مشو که پرخوری معده را به جوش میآورد
و من یاد حرارت کبدم میافتم!
و یاد اینکه حضرت زهرا همیشه یک لقمه قبل از سیر شدن دست از غذا میکشیدن.
و این کار چه تاثیر شگرفی در طراوت پوست و مو داره! خبر دارین؟
چون اون فضایی که تو معده خالی میذاری، برای بخارهای غذا است و برای اینکه هضمش راحت تر بشه. بعد وقتی جا نمیذاری، اون بخارها پدر پوست رو درمیاره.
باز پیامبر(ص) فرمودن یک سوم شکمت رو برای غذا بذار، یک سوم رو برای نوشیدنیها، یک سوم هم برای تنفس...
از دو روز پیش که این قسمت داستان رو خوندم، دارم سعی میکنم یکم قبل از سیر شدن دست بکشم.
حقیقتش، حس میکنم قوی شدم ☺️ از لحاظ اراده... که میتونم در برابر میل شدیدم استقامت کنم.
آخه از قبل هم یه تغییر دیگه داشتم، که برای غذا خوردن و غذا پختن تنبلی نکنم و حق بدنم رو بپردازم.
چون مثلا وقتایی که تنهام، عموما ناهارها و بعضا صبحانه ها، حوصله نمیکنم برای غذا پختن. معده طفلکم... 🥴 اون رو داشتم با تمرین و تشویق و تنبیه، درستش میکردم. حالا فعلا که ماه رمضونه☺️
شاید باورتون نشه بعضا ظهرها که گرسنهام میشه، یه ندایی از درونم میگه: خب پاشو برو غذا بخور دیگه😠 بعد یادم میاد روزهام 😁 خداروشکر میکنم...
ظ
خلاصه همین.
از اولین روزی که شروع کردم به خوندن نوشتههای رضوان بانو، دلم میخواست برداشتهام و تغییراتم رو به اشتراک بذارم. نشده بود. دیگه یه موردش رو اینجا گفتم☺️😍🤗