هر وقت کم میارم
و کارد به استخونم میرسه
وقتی که شرایط جوری میشه که انگار دیگه نمی تونم تاب بیارم،
یاد تو می افتم...
همین یکی دو روز پیش بود
یاد اون شب افتادم
که قلبم از شدت اندوه فشرده بود و رفته بودم آشپزخونه تا به غذا سر بزنم
سکوتی که به ناچار راه سخن رو بسته بود،
من رو به یاد اون فراز نوحه انداخت:
«به اسمت قسم،
تو قلبم حرم داری...»
بغضم سنگین شد،
ذهنم ادامه ی نوحه را خوند:
«دوستت دارم و
می دونم، دوستم داری...»
و سیل اشک بود که می بارید...
عشقی بود که جوشید...
تو مادر(س) رو تو قلبت داری زهرا...
باهاتون حرف زدم...
یه حال مادرانه ای قدرت بهم داد
یه حالی که میگفت تا وقتی خوب باشی مادر کنارته...تو قلبته...تو قوی هستی،می تونی...
*
خیلی زیباست
اون شدت غم،گرفتگی،ناراحتی
میرسه به عشق....
دلتنگی هات قشنگ میشن
غم هات خواستنی میشن
اصلا باید ناز این غم ها و دلتنگی ها رو کشید
نه اینکه حتما شرایطت سخت بشه تا برسی به اون حال، نه
انقدری غم هست تو جهان
که اگه آدمی لطیف بشه،
روی قلبش می شینه
از اون هایی که میگن:
«غمت در نهان خانه ی دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند....»