گر نگاهی به ما کند زهرا...

بسم الله النور...
سلام
اینجا خلوت دل من است، با مادر (س)

کلماتی که بین‌مان رد و بدل می شود را «روزی» خودم و شما می‌دانم.
اگر بهره ای از اینجا بردید نوش روحتان
اگر هم نبردید، لطفا دعایمان کنید.

نیت مادرانه

شنبه, ۳ مهر ۱۴۰۰، ۱۲:۲۴ ب.ظ

من همیشه تو ذهنم و قلبم این بوده که کاش بچه اولم دختر باشه، هم چون که عشق دختر و لطافت و محبت و ظرافت وجودشم، هم چون احساس می‌کنم تو فضای خونه راحت‌ترم، هم که احساسم اینه اگه بچه اولم دختر باشه، راحت‌تر می‌تونم به بچه‌های بعدی فکر کنم و شاید زودتر بتونم از تک فرزندی عبور کنم، چون دخترها حس همکاری و همدلی دارن و انگار تو ذاتشون مادری کردنه.
اما امسال محرم، یه پسر کوچولویی از آشنایان رو دیدیم که ما شاالله، چون پدرش از فعالان مسجدی و هییتیه و خداروشکر همیشه پسرش رو با خودش می‌بره، این فسقل بچه چنان مداحی خوندنی بلد بود و چنان حرفه‌ای سینه می‌زد که اشک و شوق و عشق و شورت همه با هم قاطی میشد... خیلی لذت بردم از این علاقه... یک لحظه خیلی قوی دلم خواست یه پسر داشته باشم که با باباش بره هیئت، و هیئتی بشه...
البته شما دوستهای من هستید، می‌دونین که فقط سینه زن بودن ملاک هئیتی بودن نیست در نظرم و نیازی به توضیحات فلسفی نیستش دیگه!
*

بچه که بودم، به دو دلیل، دوست داشتم پسر باشم: یکی اینکه بتونم برم تو دسته و زنجیر بزنم و کلا بتونم اونقدر پرشور سینه بزنم و کیف کنم. و همیشه هم شاکی بودم از خانم‌ها که خیلی بی‌حالن. ( البته الان چندسالیه شکرخدا هیئت خانم ها هم اکثر جاها، تو تهران و برخی شهرستان‌ها حتی، پر شور شده)
دومین دلیلش هم این بود که برم نونوایی 😄😅 مخصوصا اگه وقتی برسیم که تازه دارن خمیر آماده می‌کنن. چون عاشق دیدن این فرایند پخت نان بودم 😍🥰
اما الان، به هزاران دلیل، خیلی خیلی خیلی، خوشحالم از زن بودنم...
امیدوارم بتونم این حس رضایت از جنسیت رو، به بچه‌هام هم یاد بدم







موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۰/۰۷/۰۳

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">