ماه رجب شروع سه ماه عاشقانه ی زیباست....
مخصوصا امسال که با عید نوروزمون هم همزمان شد
دلهای متوجه بسیار شاد میشه...
الحمدلله من هم در اندازه ی خودم از این سه ماه زیبای پر ولادت خرسندم....
اما....
در میان اینهمه لذت ها جشنها رویش ها شکوفه ها گل ها،عطرها،یه خاری هست،که گاهی بر قلبم فرو میره...
با یک شعر
با یک تصویر
با شماردن اسکناس های عید
حتی با جمع کردن لباس ها....
خاری هست که در قلبم میره و چشمانم رو ابری میکنه....
خاری هست که طعم دلنشین و تلخی داره به اسم دلتنگی....
اولین بار وقتی داشتم برای پولم برنامه میریختم این حس عجیب تمام قلبم رو مچاله کرد....
آه......
آه اربااااب.....
یادته؟
یادته پارسال همین موقع ها بود
همه ی شور و شعور تو دلم تو بودی و زمین کربلات....
یادته آقا تولدت چقدر حسرت برده بودم که چرا نمیتونم کنار زائرات باشم اما دلم گرم بود که نیمه ی شعبان بشه با کاروان میام کنار تو....
میام که شاید بتونم سرباز صاحب الزمان بشم کنار تو.....
آه.....
آقا یادته پارسال همین موقع ها بود
درس هام رو خوب میخوندم که اگه یه هفته قبل امتحاناتم کنارتم شرمنده ی خدا نباشم و بیت المال و استادها.....
آقا یادته پارسال همین موقع ها بود سعی میکردم خوب باشم که خوب بیام پیشت....
آقااااا
یادته؟؟؟
یادته سال جدید زندگیم تو راه کربلای تو تحویل شد؟
یادته روز جوان عیدی گرفتم از امام علی جانم که روز آخری بود که نجف بودیم...
یادته تنها بودم پشت سر هم تو صحن ایوون طلای امام علی قدم زنان درددل میکردم و حرف میزدم....
دلم برای راه تو،برای نجف برای ضریح امیرالمونین برای شوق زیارتت برای امام زمانم برای شبهای جمعه و مداحی های دسته جمعی و خلوت با شما حسابی تنگ شده.....
*
دیدین کسی از وطنش دور میفته یه همزبون میبینه یا همشهری چقدر ذوق میکنه؟
مثل دیوانه ها شدم....
انقدر که دلم تنگ میشه حتی گاهی صدای عربها که دارن با هم حرف میزنن دلم رو شاد میکنه....
ایندفعه نه زمانش رو دارم نه پول نه اجازه نه نهادی که من رو ببره....
فقط امید دارم و شوق زیارت
این دلتنگی لذت بخشه...
حتی اگه کربلا نرم....