گر نگاهی به ما کند زهرا...

بسم الله النور...
سلام
اینجا خلوت دل من است، با مادر (س)

کلماتی که بین‌مان رد و بدل می شود را «روزی» خودم و شما می‌دانم.
اگر بهره ای از اینجا بردید نوش روحتان
اگر هم نبردید، لطفا دعایمان کنید.

ماه رجب شروع سه ماه عاشقانه ی زیباست....
مخصوصا امسال که با عید نوروزمون  هم همزمان شد
دلهای متوجه بسیار شاد میشه...
الحمدلله من هم در اندازه ی خودم از این سه ماه زیبای پر ولادت خرسندم....
اما....
در میان اینهمه لذت ها جشنها رویش ها شکوفه ها گل ها،عطرها،یه خاری هست،که گاهی بر قلبم فرو میره...
با یک شعر
با یک تصویر
با شماردن اسکناس های عید
حتی با جمع کردن لباس ها....
خاری هست که در قلبم میره و چشمانم رو ابری میکنه....
خاری هست که طعم دلنشین و تلخی داره به اسم دلتنگی....

اولین بار وقتی داشتم برای پولم برنامه میریختم این حس عجیب تمام قلبم رو مچاله کرد....
آه......
آه اربااااب.....

یادته؟
یادته پارسال همین موقع ها بود
همه ی شور و شعور تو دلم تو بودی و زمین کربلات....
یادته آقا تولدت چقدر حسرت برده بودم که چرا نمیتونم کنار زائرات باشم اما دلم گرم بود که نیمه ی شعبان بشه با کاروان میام کنار تو....
میام که شاید بتونم سرباز صاحب الزمان بشم کنار تو.....

آه.....
آقا یادته پارسال همین موقع ها بود
درس هام رو خوب میخوندم که اگه یه هفته قبل امتحاناتم کنارتم شرمنده ی خدا نباشم و بیت المال و استادها.....

آقا یادته پارسال همین موقع ها بود سعی میکردم خوب باشم که خوب بیام پیشت....

آقااااا
یادته؟؟؟
یادته سال جدید زندگیم تو راه کربلای تو تحویل شد؟
یادته روز جوان عیدی گرفتم از امام علی جانم که روز آخری بود که نجف بودیم...
یادته تنها بودم پشت سر هم تو صحن ایوون طلای امام علی قدم زنان درددل میکردم و حرف میزدم....

دلم برای راه تو،برای نجف برای ضریح امیرالمونین برای شوق زیارتت برای امام زمانم برای شبهای جمعه و مداحی های دسته جمعی و خلوت با شما حسابی تنگ شده.....
*
دیدین کسی از وطنش دور میفته یه همزبون میبینه یا همشهری چقدر ذوق میکنه؟
مثل دیوانه ها شدم....
انقدر که دلم تنگ میشه حتی گاهی صدای عربها که دارن با هم حرف میزنن دلم رو شاد میکنه....
ایندفعه نه زمانش رو دارم نه پول نه اجازه نه نهادی که من رو ببره....
فقط امید دارم و شوق زیارت
این دلتنگی لذت بخشه...
حتی اگه کربلا نرم....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۱۵

السلام علیک یا اماه...

این روزها

حال تو

و کودکان تو

و همسر دلاور تو

خوب نیست...

حال خانه و در شکسته اش هم...

حال آسیاب خانه و تنور گرم نانتان...

حال بستر تو خوب نیست...

و چه تعجبی دارد اینکه من،

اینجا،

قرن ها دورتر

 با کیلومترها فاصله از آن کوچه

غمبار و عزادارت باشم...

که تو مادر تمام هستی و رمز خلقتی

و کائنات،

 در عزای تو

 غمگینند و سوگوار...


مادر جانم...

چه حسرت عظیمی بر دل شانه ی زینبت هست

که حالا بازوی لطیف تو

توان بر دست گرفتن آن را ندارد...

و بر دل جاروی خانه تان
و بر دل ظرف های گلی و تسبیح مبارکتان...
که حالا زهرای خدا
نمیتواند مثل روزهای قبل اتفاق....

شاید هم توانش باشد...

من نمیدانم

اگر بانویی باردار بین بین در و دیوار باشد

و چهل مرد جنگی آن طرف

چه میشود...

شما که مادر شجاع ما هستید اما ما شاید

همان لحظه ی اول از هراس این هجوم،

جان می دادیم...

دیگر نیازی به آن لگد نبود...

دیگر نیازی به مسمار در نبود...

دیگر نیازی به غلاف شمشیر

و کشیدن طناب کینه ی علی...ع

آهــــ

مگر یک بانوی باردار

که محزون تنهایی امامش است...

چقدر میتواند این دردها را

یک تنه به جان بخرد...


آه مادر.....س


بدون شک قیاس تو و هر بانوی دیگری بی اساس است اما...
تو که بودی زهراجان...س
تو که بودی...

ذهن نوشت: قال علی علیه السلام المرأة ریحانة لیست بقهرمانة...
:((
چه کردند با ریحانه ی علی...چه گذشت بر دلت مادر...که چه زود پرکشیدی...






۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۱۴

شال سبزی را که از تو نشان است

بر شانه میگذارد

و آرام و باوقار

آن گونه که شما حظ ببری

با پای برهنه و مجروح

راه مزار پسر زیبارویت را در پیش بگیرد...

بغضی در گلو دارد و عشقی در دل

آه مادر...

دل تنگم برای عطر ناب حرم ارباب....

آرام جانم...

این سومین دیدار

چقدر شیرین و وصف ناشدنی بود...

و چه ناب است جمله ی زینب تان...

که هر چه سخت تر و تشنه تر و داغ دار تر و متالم تر به حسین برسی

زیباتر است و چه عشقی 

چه عشقی

چه عشقی جانانه مثل فدای شما شدن است مادر...س

 

ای به قربان خاک قدم های والاترین مادر هستی...زهرای خدا...

می شود باری

شب جمعه

نگاهم کنی 

و به محضر خویش

بخوانی ام؟

ای مادر حسین...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۵ ، ۱۲:۵۴

یا فاطمه الزهرا
یا بنت محمد
یا قره عین الرسول
.
.
یا وجیهه عند الله
اشفعی لنا عندالله

**
 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۹:۳۰

سلام
دیشب را با ذکر نامت گریه کردم
مادرانه سرودم
حسینی جان گرفتم
شما تمام احتیاج من،نماز من،نیاز من...تمام هستی منید....
از هر کسی زنده تر و جاری تر در بطن زندگی ام...
مادر...س امروز،یکشنبه روز زیارت شما و پدرم علی است...
اما اجازه میخواهم تا قدری با اباعبدالله سخن بگویم...
اربابی که خانواده اش اکنون باید کوفه باشند...
درد دارد بدون حسین شدن..درد دارد ازحسین جداشدن...درد دارد در شهری که علی بود،با نام زین اب خطاب شوی اما.....
ارباب این روزها تمام زندگی ام
گره خورده به زینب و تمام اهلتان...
به علی اوسطتان که روز عاشورا،آن روز هولناک ذبح عظیم،در تب می سوخت تا ولایت برقرار و جاری بماند تا اکنون...
ارباب...این هجمه ی دردهای بی پاسخ....این قعر ظلمت مردمان عصر تو و عصر ما...که هنوز نتوانسته لایق رشد باشد با آفتاب ولایت...چقدر بر پسر مهربانتان سنگین است...
راستی ارباب...
مقتل های می گویند: الشمر جالس علی صدره....
نکند
من
کاری کنم که بر سینه ی امام زمانه ام
سنگینی کند....

آه...
ای مقتدای ما
می شود
مثل ابالفضلت
بصیر و باوفایمان کنی؟

دور از تو شدن
عین بدبختی است....
خودتان یادمان دادید...
شقی من خالفکم
و سعد من اطاعکم....

اربااب...
ما را دریاب...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۵ ، ۱۷:۳۴

سلام مادرجان
زنگاری دلم گرفته بود...
گفتم شاید با یادتان رو به راه شوم
خواستم باز هم بروم در حال و هوای حسین تان...
اما نمیدانم چرا صوت های گوشی ام رفت سراغ مادرانه ها...
رفت درست بین در و دیوار...
آخ مادر...
کاش روزی برسد که من هم...شبیه شما...مثال کوچک و حقیری از شما
فدایی ولایت و امام زمان شدن را درک کنم...
با تمام وجودم....

مادر...س
خودت مراقبم باش...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۵ ، ۱۶:۲۷