گوشه ی دنج و ...
من از بی انصافی اون و اون از خطای من
کمی باهاش حرف زدم تا بفهمه چقدر ناراحتم. فایده نداشت.
به خودم گفتم زهرا مثل کنه نشو، الان هردوتون به هم ریخته اید نیاز به فرصت دارین. اصلا اگه حس میکنی اینجا باشی بهش گیر میدی و بدتر میشه یا حرص میخوری، پاشو برو.
رفتم...
توی ذهنم هی داشتم به خودم حق می دادم و میگفتم من مگه چه خطایی کردم که باید اینطوری زیر سوال برم؟
(لابد اون هم فکر میکرده مگه من صد دفعه نگفتم این خطا برای من غبر قابل هضمه چرا زهرا باز تکرارش میکنه، یعنی من مهم نیستم براش؟)
ظرف ها رو کف مالی میکردم و زیر شیر آب، غصه هام رو با جرم روی ظرف ها آب میکشیدم....
کمی خنک شده بودم.
قرآن رو برداشتم و چادر رنگی، دور از چشم مامان و چشم همسر یه گوشه ی گوشه نشستم و تمام درددل هامو با خودم میگفتم و توده ای از غم توی گلوم بود.
قرآن رو از جایی که اون بار خونده بودم باز کردم همینجوری میخوندم آیه ها رو بدون اینکه اصلا توجهی داشته باشم، تو دلم مشکلمو با خدا میگفتم، تا رسیدم به این آیه و انگار، تازه توجهم به آیات جلب شد:
« و لا یحزنک قولهم، ان العزة لله جمیعا و هو السمیع العلیم»
اشک اشک اشک.....
«من که دارم می بینمت، من که خبر دارم...»
« تو بخاطر حرف های دیگران خوار نمیشی، عزت دست منه»
«ناراحت نشو از حرف هاشون، من هستم... من کنارتم...»
اشک اشک اشک بود که می بارید... به خودم نهیب زدم: خودت رو با بالادستت قیاس کن.
بالا دست؟ زهرا! حضرت زهرا چقدرررر حرف شنید.... چقدرررر بی انصافی؟
تازه تو یکم کار خونه کردی که بی انصافی شده اینهمه ناراحتی، مادر اونهمه خون دل خورد برای اصلاح مردم، مولا اونهمه زحمت کشید، تنهایی، غربت، فقر، بخاطر رشد مردم،
غم غربت مولا با یادآوری این عبارت توی جانم ریخت، «یا اشباه الرجال و لا الرجال»
آخ که چه کشید فاطمه....
سیل اشک بود که می بارید... یک تجربه موفق از یاد مصیبت اهل بیت در وقت مصیبت.... حاصلش این شد که گفتم: حتی اهل بیت با اونهمه زحمت، کارشون دیده نشد...
چه انتظاریه از خلق؟
با خودم تکرار کردم: «و هو السمیع العلیم»
من میشنوم... من از حالت با خبرم....
ای من به قربان این سمیع و علیم... 😭❤️❤️
کاش اون روز دور نباشه...
روزی که به جایی برسیم که ندیده شدن توسط بقیه بی انصافی بقیه حرف و حدیث بقیه رفتاربقیه نتونه ذره ای ارامشمون رو بهم بریزه
واین وقتی حاصل میشه که به یقین برسیم فقط خدارو داریم فقط اونه که مهمه
ویادش همیشه همراهمون باشه
الا بذکرالله تطمئن القلوب