گر نگاهی به ما کند زهرا...

بسم الله النور...
سلام
اینجا خلوت دل من است، با مادر (س)

کلماتی که بین‌مان رد و بدل می شود را «روزی» خودم و شما می‌دانم.
اگر بهره ای از اینجا بردید نوش روحتان
اگر هم نبردید، لطفا دعایمان کنید.

گوشه ی دنج و ...

يكشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۹، ۱۱:۳۱ ق.ظ
از دست هم ناراحت شده بودیم

من از بی انصافی اون و اون از خطای من
کمی باهاش حرف زدم تا بفهمه چقدر ناراحتم. فایده نداشت.
به خودم گفتم زهرا مثل کنه نشو، الان هردوتون به هم ریخته اید نیاز به فرصت دارین. اصلا اگه حس می‌کنی اینجا باشی بهش گیر میدی و بدتر میشه یا حرص میخوری، پاشو برو.
رفتم...
توی ذهنم هی داشتم به خودم حق می دادم و می‌گفتم من مگه چه خطایی کردم که باید اینطوری زیر سوال برم؟
(لابد اون هم فکر می‌کرده مگه من صد دفعه نگفتم این خطا برای من غبر قابل هضمه چرا زهرا باز تکرارش میکنه، یعنی من مهم نیستم براش؟)
ظرف ها رو کف مالی می‌کردم و زیر شیر آب، غصه هام رو با جرم روی ظرف ها آب می‌کشیدم....
کمی خنک شده بودم.
قرآن رو برداشتم و چادر رنگی، دور از چشم مامان و چشم همسر یه گوشه ی گوشه نشستم و تمام درددل هامو با خودم می‌گفتم و توده ای از غم توی گلوم بود.
قرآن رو از جایی که اون بار خونده بودم باز کردم همینجوری میخوندم آیه ها رو بدون اینکه اصلا توجهی داشته باشم، تو دلم مشکلمو با خدا میگفتم، تا رسیدم به این آیه و انگار، تازه توجهم به آیات جلب شد:



« و لا یحزنک قولهم، ان العزة لله جمیعا و هو السمیع العلیم»
اشک اشک اشک.....
«من که دارم می بینمت، من که خبر دارم...»
« تو بخاطر حرف های دیگران خوار نمیشی، عزت دست منه»
«ناراحت نشو از حرف هاشون، من هستم... من کنارتم...»

اشک اشک اشک بود که می بارید... به خودم نهیب زدم: خودت رو با بالادستت قیاس کن.
بالا دست؟ زهرا! حضرت زهرا چقدرررر حرف شنید.... چقدرررر بی انصافی؟
تازه تو یکم کار خونه کردی که بی انصافی شده اینهمه ناراحتی، مادر اونهمه خون دل خورد برای اصلاح مردم، مولا اونهمه زحمت کشید، تنهایی، غربت، فقر،  بخاطر رشد مردم،
غم غربت مولا با یادآوری این عبارت توی جانم ریخت، «یا اشباه الرجال و لا الرجال»
آخ که چه کشید فاطمه....
سیل اشک بود که می بارید... یک تجربه موفق از یاد مصیبت اهل بیت در وقت مصیبت.... حاصلش این شد که گفتم: حتی اهل بیت با اونهمه زحمت، کارشون دیده نشد...
چه انتظاریه از خلق؟
با خودم تکرار کردم: «و هو السمیع العلیم»
من میشنوم... من از حالت با خبرم....

ای من به قربان این سمیع و علیم... 😭⁦❤️⁩⁦❤️⁩

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۹/۰۴/۰۸

نظرات  (۳)

۰۸ تیر ۹۹ ، ۲۰:۰۵ دخترِ بی بی

کاش اون روز دور نباشه...

روزی که به جایی برسیم که ندیده شدن توسط بقیه بی انصافی بقیه حرف و حدیث بقیه رفتاربقیه نتونه ذره ای ارامشمون رو بهم بریزه

واین وقتی حاصل میشه که به یقین برسیم فقط خدارو داریم فقط اونه که مهمه

ویادش همیشه همراهمون باشه

الا بذکرالله تطمئن القلوب

پاسخ:
سلام عزیز خواهر...

بنظرم هیچ روزی نیست که ما به این برسیم! چون هیچوقت بطور مطلق بهش نمی رسیم... ولی میتونیم بهتر از دیروزمون بشیم، بهتر از ماه قبل و سال قبل مون بشیم
اگه این هدف رو برای خودمون بذاریم، امیدمون بیشتره و بیشتر هم تلاش می‌کنیم بنظرم😊
و ایضا اگه پسرفت کردیم زود مچ خودمونو میتونیم بگیریم.
در واقع کمی تر و عملی تره... تا اینکه رضایتمون از خودمون رو وابسته کنیم به اینکه خیلی خیلی دیگه وارسته بشیم. اونجوری چون هر چی بدویم نمی‌رسیم، بعد مدتی اصلا دیگه تلاش هم نمی‌کنیم. امیدمون رو از دست میدیم.

منظورم رو رسوندم؟ 🤔

(راهش، فقط همینه که گفتی... تقویت رابطمون با خدا... )
۰۸ تیر ۹۹ ، ۲۰:۰۶ پلڪــــ شیشـہ اے

ای جان. چه خوب بود. :*

از ظرف شستن گفتی. یاد زائر اربعینی افتادم که میگفتند رفته بود موکب حضرت امیر و ظرفها را میشسته. ظاهرا که آدم مهم و کاربلدی هم بوده در امورات دیگر. گفته بودند شما برو کارهای دیگر بکن آقا. ظرفها برای ما. این بنده خدا گفته بود نه. من هر بار ظرف میشویم با مولایم صحبت میکنم و میخواهم گناهانم را به جای این شست و شو، تطهیر کنند. 

واقعا کار خونه از خالص ترین کارهاست. بی مزد و تکراری

پاسخ:
سلام زهرای نازنینم...

چقدر خوب نوشتی درباره کارهای خونه
تکراری بودنش، به چشم نیومدنش و حتی اینکه شرعا وظیفه مسلم مون نیست و تمام احادیثی که از اجر و قرب این کارها به ظاهر ساده گفته، بنظرم یه نعمت خفنیه برای خانم ها😊 خااالص خالص میشه برای خدا کار کرد
هیچکسم نمیفهمه...
بعدا که رفتیم اون دنیا صاحب اجازه شدیم برای شفاعت ملت، اونوقت میفهمن ما چه جواهری بودیم 😁
حالا بذار نفهمن ما موقع آشپزی چه روضه ها که نخوندیم، بذار نفهمن کارهای خوبی که طی روز کردن همش از اثر اون روضه بوده که رفته تو غذا و شده انرژی زندگی شون
بذار گمنام بمونیم😍

اون روز به دوستم میگفتم، از وقتی اومدم خونه، فهمیدم اوووووه چقدر کار هست که میتونم انجام بدم و تا حالا نکردم.... چقدرررر  خلا هست که میتونم پر کنم و جز من کسی نمی تونه.... تازه فهمیدم چقدر مهارت باید یا بگیرم....
و از این بابت خیلی خوشحالم...
۰۹ تیر ۹۹ ، ۰۶:۴۱ پلڪــــ شیشـہ اے

😻😻😻

ای جان چه خوب گفتی👏👏

دقیقااااا. خیلی جای کار هست .. 

پاسخ:
😊⁦❤️⁩⁦❤️⁩

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">