ما از خونهمون در کل راضی ایم، اگه صاحبخونه قیمتو زیاد بالا نبره، ان شاالله سال بعد اینجا میمونیم.
اما یه چیزی تو این خونه وجود داره که من خیلی بخاطرش ناراحتم...
همسایه دوتا واحد بغلی، یه مادر خیلی عصبانیه که دوتا بچه داره... خیلی زیااااد پیش میاد که با بچههاش شدیدااااا دعوا و داد بیداد کنه... سروصداهاش با دوز خیلی کمتری به اینجا میرسه ولی من رو با این سن میترسونه! فکر اینکه به اون بچهها داره چی میگذره، واقعا اذیتم میکنه...
براشون دعا میکنم ولی راستش خودم خیلی نگرانم
کاش میشد یه کاری کرد!
کاش اونها مستاجر باشن، برن از اینجا!
کاش اون مادر آرومتر بشه. من تا حالا صدای مردشون رو نشنیدم ولی خودش، تا بچه اش رو صدا میزنه قلب من هری میریزه که نکنه الان دعوا بشه باز!
گاهی میرم تو اتاق آخری، گوشه ی گوشه اش که هیچ صدایی رو نشنوم... گاهی وسط آشپزی کارمو رها میکنم که برم و فقط نشنوم، چون ازسری آخری که دعواشونو شنیدم تا دو سه ماه حالم بد بود. خب درسته دعوا تو هر خونه ای هست ولی تا این حد و اینقدر خشن عادی نیست اصلا، آدم میترسه!
حالا بچههاش رو هر بار ما دیدیم مودب سلام کردن ها، از عاقبتشون خیلی میترسم، ولی چون کاره ای نیستم براشون دعا میکنم که خدا اینهمه احساس ناامنی و خشم و شاید محدودیت رو یه جوری جبران کنه. ولی واقعا موندم اینها بزرگ بشن و زورشون زیاد بشه، اگه بخوان جبران کنن، چه بلایی سر اون مادر میاد؟ و شاید پدر... حالا کاری ندارم من به تحلیل رفتارهای اون خانواده. معلوم نیست علت اصلی چیه.
شما بفرمایید ذکری، دعایی، راهکاری، چیزی به ذهنتون میرسه بهم یاد بدین؟؟
امروز به ذهنم زد برم همینجوری بی مقدمه یه ظرف شکلات پر کنم ببرم بگم مثلا نذریه که فقط یکم آروم بشه اون مادر شاید، بعد گفتم نکنه با خودش بگه این همسایه برا آروم کردن من اومده بعد بچه هاش رو بدتر دعوا کنه که چرا کاری میکنین صدای من بره بیرون؟ 🙄